یادداشت های مستر شوکولاتی

ساخت وبلاگ
ماه محرم نمیدونم سال 87 بود یا 88 بود... شایدم 86 بود  تو محلمون هییت سینه زنی بود ... از شب پنجم تا شب دهم هر شب سینه زنی هست ... تو یکی از این شب ها .... مهدی رفیقم اومد دم در خونه تو اون شلوغی : ممد بیا دم در لباسامو پوشیدم رفتم دم در... باهاش رفتم تو هییت و سینه زدیم و یکمی بعدش اومدیم بیرون از وسط هییت.... یه لحظه چشمم افتاد به دختر همسایه... این همون الهامه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چقده خوشکل شده بود لاکردار... رفیقمو گفتم مهددددددددی الهامو ببین!!! گفت؟ خب؟ گفتم : من اینو میخوام.... :ی همینجور نگام کرد :                                                                     اقا منو میگید عین گاو رفتم پیشش ... همینجور نگاش میکردم.... اونم محل سگ بهم نذاشت.. میخواستم برم بهش عرض تسلیت به مناسبت دهه محرم بهش بگم که یه لحظه دیدم داداشش داره میاد... اقا منو میگید دو پا داشتم دوپا دیگه قرض کردم الفرار... از این سمت کوچه به اون سمت کوچه فقط خواستم برم پیشش... واای چقد رفیقم بهم خندید!!! تنها چیزی که یادمه این بود که اون اصلا نگامم نکرد  بعد مراسم دیگه داشت تموم میشد که رفت خونه ... منم منتظر بودم مثل فیل یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : شبای تابستون,به انگلیسی,شبای تابستون متن, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 134 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:05

 1. چند روزی میشه شروع کردم واسه کنکور ارشد خوندن .... باید دانشگاه سراسری روزانه قبول شم... غیر از این باشه نمیرم . امسال نوبت دوم قبول شدم ولی نرفتم یعنی اصلا انتخاب رشته هم نکردم .   چون فقط و فقط دانشگاه روزانه سراسری میخوام برم تا ایشالله به اون هدفم برسم . ایشالله...  فعلا که دارم کتاب 504 رو میخونم و البته در کنارش فیلم زبان اصلی هم میبینم... چون حتما باید تو کنکور زبان رو باید بزنم. ایشالله امسال نتیجه بگیرم ... البته میخوام تو آزمون های آزمایشی سنجش هم ثبت نام کنم . ازمون هاش از اواخر مهرماه شروع میشن.. هدفم اینه ایشالله تا آخر تابستون همه منابع و کتاب ها رو یکبار بخونم ... فقط دعام کنید بچه ها ....2. مثل شهریور سال 90 دوباره از مهرنوش و ملودی تشکرات ویژه میکنم که باز اینجا منو تنهام نزاشتن ...   3. نوزدهوم ماه رمضان معمولا من میرم احیا .... شب نوزدهم ساعت 1.30 شب بود که قرار بود امیر ( پسر خواهرم که 18 سالشه ) بیاد باهم بریم ولی ساعت 2 اومد منم قبلش رفیقم رضا زنگ زد که بیا اینور ... ما هم رفتیم و تا صبح فوتبال یا همون پی اس بازی کردیم خخخخخخخخخخخخ ولی شب 21 رمضان دیگه گفتم با یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 158 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

یدفعه خواستی بری تک و تنها شیمنو نبینی جلو دور ازم باشی نمیکردم فکرشو اینجوری باشیمیخواستم کسیو که راست تو حرفاش نیتو نیستی دستام داره بی تو سرد میشههمیشه این سادگیم دردسر میشهببین اینم میگذره,میره,رد میشهچرا هر کی که خوبه تهش بد میشهمن با تو زندگی کردمواسه تو هر کاری کردمیک وقتا اونقدر ساده میشم که میخوام دوباره برگردمگذشتن از تو اسون نیستدلم این روزا اروم نیستعاشق راه رفتن کنار تو دیگه زیر بارون نیستتا بودی با من آروم بودممیدیدم ماهو تو نگاهت,شکر می کردم خدارواز اینکه همه چی رو به راههتو بودی که با بودنت خاطرات خوب ساختی واسمهمین خود تو بودی که دل شکستن و دادی یادمتو بودی که رفتی,خواستی دورشی ازم و تنها باشیدِ لعنتی حالا حرفای دل سنگتو میگی شبا با کیهم بغضه میمونه پات,دل تنگ میشین واسه ی هم؟یا دوست داره محکمه جات تو قلبش واسه یه شب؟ها؟ چرا ساکتی؟چرا خیسه چشمات؟حرف بزن,بگو بعد من کی میکنه درکت؟کی به فکرته قد منکه همه چیم مال تو بودفکر و ذکر و هر چی خواستی نه نگفتماَه نه لطفا نگو داشتی کم و کاستیراستی هنو یادمه وعده هات,خنده هاتمن میدونم,تو هم دوستم داشتیمیخوندم این از نگاتمن میدونم گا یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : ساده رفتی امیر خلوت,ساده رفتی,ساده رفتی از امیر خلوت, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 148 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

 

 

 

 

 http://uupload.ir/files/lb8_mamad.jpg

 

یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 152 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

10.05.1394 ساعت 9.30 صبح مثل روزهای دیگه از خواب بیدار شدم  ولی امروز خیلی کسل بودم نمیدونم چرا... شروع کردم به درس خوندن و ابتدا به خوندن دی ال ام هام... ساعت 11 شده بود من داشتم از حال می رفتم خییلی خوابم میومد... دراز کشیدم رو زمین و به شکم داشت خوابم میگرفت... یکم گذشت و چشمام داشت گرم خواب میشد که احساس کردم یه نفر روی کمرم نشسته... اول فکر کردم شاید بچه هان و میخوان منو بترسونن و یواشکی اومدن داخل... منم به خودم گفتم حالا که این کارو کردن منم حالشونو میگیرم و یک دفعه بلند میشم یکم بهشون بخندم دیگه از این غلط ها نکنن... اومدم که بلند شم دیدم نمیشه... هرچقدر فشار دادم که بتونم بلند شم دیدم اصلا توانی ندارم و انگار اصلا جون ندارم که بلند شم...با خودم گفتم حداقل صحبت کنم که بفهمن من فهمیدم میخوان اذیتم کنن... ولی هرچقدر خواستم لب هامو باز کنم که چیزی بگم نمیشد ... میخواستم حرف بزنم ... میخواستم چیزی بگم ولی نمیشد... نمیدونم چرا... انگار یکی منو طلسم کرده بود... یک لحظه دیدم رو شونه هام داره فشار میده ... و داره نفس نفس میزنه... صدای نفس هاش و خره خره کردن گلوش اذیتم میکرد ... یکم تر یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : جنیفر لوپز,جن,جناب خان, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

نمیخواستم چیزی بنویسم ... ولی نمیدونم چی شد که بعد از مدتها اومدم اینجا ... کامنتهای سال 91 و 92 رو وقتی میخونم حال عجیبی بهم دست میده ... نمیدونم چرا اصلا دوست ندارم بخونمشون ... غمگین میشم ...ناراحت میشم ... حالا همه کسایی که روزی میومدن اینجا معلوم نیست کجان ... هرجا هستن ایشالله موفق باشن. در کل سال 93 و ایضا سال 94 سال خوبی برام نبود . البته بخش زیادیش مخصوصا سال 93 دست خودم بود که روزای بدی سپری کردم . بگذریم ... سال 94 سال . سال درس و دنبال یه کار ابرومندانه که متاسفانه هنوز نتونستم پیدا کنم ... چند روز پیش شنبه 24 بهمن بدترین روز عمری من بود ... چیزایی که اتفاق افتاد رو روی کاغذ نوشتم تا همیشه یادم بمونه و سعی میکنم بعد از رفع مشکلم اونو تو وبلاگم بزارم تا همیشه یادم باشه زندگی فراز و نشیب زیاد داره. البته فعلا من تو نشیبش گیر کردم ولی خدارو همیشه شکر میکنم ... هنوزم میگم خداروشکر . ایشالله خبرای خوبی در راه هست ... البته حدس میزنم کلی هم نذر کردم و دعا ... خودمم انصافا خیلی تلاش کردم امیدوارم ان شالله این خبر خوب خبر بد نشه و وقتی خبر خوب اومد میگم که چه اتفاق مهمی در زندگیم خ یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : سلام,سلام دانلود,سلام بمبئی, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 131 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

این روزا که هرجا میری فقط از ستاد انتخابات میبینی و در و دیوار پر از امثال به ظاهر متعهد برای رفع مشکلات مردم ... اما دریغ از اینکه شاید نمیدانند ( که حتما می دانند ) این ادم ها به امثال ادم های دیگر می ایند و میروند و با جیبی پر از پول بعد از چهار سال به خانه هایشان میروند! امسال هم مانند سال های قبل که فقط بخاطر جبر به پای صندوق های رای میرم خواهم رفت و باز هم به شادمهر عقیلی رای خواهم داد و مشتی محکم بر دهان امریکا خواهم زد! ان شالله اگر خدا بخواهد تا چند ماه دیگر این مهرها برای کارم مهر صلاحیت بنده خواهند شد و نشان خواهد داد که من هم زیر سقف ولایت فقیه همیشه بوده ام و خواهم ماند تا ان شالله با فضل الهی انقدر با امریکا بجنگیم تا امریکا را هم جمهوری اسلامی  بکنیم و خواهیم کرد! یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : مرگ بر امریکا به زبان انگلیسی,مرگ بر امریکا,مرگ بر امریکا حامد زمانی, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 137 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

بعد از مدتها تونستم یکم خودمو سبک کنم ...

طرفدار سرسخت گریه ام ... خیلی ارومم میکنه ...

 

پی نوشت:

حالم داره از این زندگی بهم میخوره...

از 24 بهمن تا الان اصلا روزای خوبی نداشتم ...

خدا به خیر برسونه...

یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : گریه تعبیر خواب,گریه عکس,گریه دار اس ام اس, نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 137 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04

خیلی یهویی امشب زد به سرم که بیام وبلاگ... دیگه مثل سابق کسی اینجا نیست. نوشته هام برا خودمن و برای خودم مینویسم. خدارو شکر کسی آشنا دیگه نیست یا دیگه کسی نمیاد اینجا و راحت و راحت میتونم بنویسم... الان که دارم مینویسم همه سرشون تو تلگرام و واتس آپ و اینستگرام گرمه ( اسم اینارو اوردم شاید 30 سال دیگه بخوام بخونم این متنو یادم بیاد 30 سال قبل از چه نرم افزارهای مسخره ای استفاده میکردیم!) واقعیت اینه که من هنوز بعد خدمت هیچ کاری نتونستم انجام بدم .... پدر اون خونه رو دوتا اتاقشو مغازه زد ولی باز نرفتم ( نداشتن سرمایه کافی و اصرار بنده به حداقل یکسال دیگر در شرکت کردن در مسابقات ورودی ازمون های استخدامی) فعلا حالاحالاها میخوام ازمون بدم تا شاید یکیشونو قبول بشم. تامین اجتماعی قبول شده بودم ولی متاسفانه شدم نفر ذخیره .... حالا هم که اینو بگم که 21 آبان امتحان دادم و احتمال زیاد تا یک ماه آینده نتایج آزمون میاد ... خداکنه قبول شم و سر و سامون بگیرم... خیلی تنهام .... خیلی....  هیچکی رو دیگه کنارم نمیبینم و دلم لک زده واسه بیرون رفتن با یه نفر. باور کن تنهایی حال نمیده ... دوتا رفیق جیکم هم یادداشت های مستر شوکولاتی ...
ما را در سایت یادداشت های مستر شوکولاتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shokolboy4 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 6:04